خروج از شبکه‌های اجتماعی

یه توضیح که اینترنت چی بود و چی شد، و اینکه چرا بودن تو اینترنت امروز معنای قدیمش رو نداره و چه باید برای خروج ازش کرد.

راستش همیشه فکر می‌کردم مشکل از منه. پیش خودم می‌گفتم حتما اراده‌م ضعیفه، یا نمی‌تونم درست از وقتم استفاده کنم، یا شاید خیلی به فضای مجازی وابسته شدم. این شد که بارها و بارها سعی کردم از شبکه‌های اجتماعی فاصله بگیرم و هر دفعه با یه بهونه‌ای برگشتم. اما این‌بار قضیه فرق می‌کنه. بعد از کلی رفت و برگشت و تجربه‌های مختلف، به یه درک جدید رسیدم که می‌خوام باهاتون درمیون بذارم.

از یه ترس مسخره تا یه فهم عمیق‌تر

میدونید چی باعث می‌شد هر دفعه برگردم؟ یه ترس مسخره: ترس از عقب موندن. همه‌ش نگران بودم نکنه یه اتفاق مهم بیفته و من نفهمم، یا دوستام به کمکم نیاز داشته باشن و من نباشم. حتی گاهی نگران می‌شدم نکنه یه خبر مهم رو از دست بدم یا از جریان زندگی دوستام و رویدادهای مختلف بی‌خبر بمونم.

ولی هر بار که رفتم و برگشتم، یه چیز برام روشن‌تر شد: همه حالشون خوبه! آره، واقعا همینطوره، به همین اندازه عجیب، باورتون میشه؟ دنیا بدون اینکه من ۲۴ساعته آنلاین باشم هم می‌چرخه. دوستام و خانوادم بدون چک کردن‌های من هم نفس میکشن! اونا بدون اینکه من استوری‌هاشون رو ببینم هم زندگیشون رو می‌کنن. و جالب‌تر اینکه، اگه واقعا اتفاق مهمی بیفته، از یه راهی بهم خبر می‌رسه. انگار این ترس از دست دادن، بیشتر یه توهم بود تا واقعیت.

یادش بخیر اون روزا...

بعد برام یه سوال پیش اومد، جدا چرا؟ چرا اینقدر ترس؟ چرا قدیم اینطور نبود؟ چرا ۱۵ سال پیش همچین نگرانی‌هایی رو نداشتم؟

این روزا که به گذشته فکر می‌کنم، دلم برای اینترنت قدیم تنگ میشه. یادتونه دوران یاهو چت و یاهو ۳۶۰ رو؟ شاید خیلی‌ها یادشون نیاد. وقتی با ذوق از مدرسه می‌دویدیم خونه که بریم تو اینترنت دنبال چیزای جدید بگردیم؟ اون موقع همه چی فرق می‌کرد. اینترنت واقعا مال ما بود.

حالا چی شده؟ انگار شدیم مهمون یه خونه‌ی خیلی شیک که صاحبخونه‌ش چندتا شرکت بزرگن. میگن بیا تو، همه چی مجانیه، فقط یه شرط کوچولو داره: باید بذاری از همه کارات فیلم بگیریم، رفتارت رو کنترل کنیم، و هر وقت دلمون خواست بندازیمت بیرون. جالبه نه؟ انگار داریم تو یه سریال واقعیت‌نما (reality show) زندگی می‌کنیم، فقط با این تفاوت که خودمون داوطلبانه اومدیم توش!

یه مشکل خیلی بزرگ‌تر

ولی میدونید چیه؟ قضیه فقط کنترل و نظارت نیست. یه مسئله‌ی خیلی عمیق‌تر این وسط هست: ما آدما اصلا آماده‌ی این حجم از ارتباط جهانی نبودیم! نه اینکه جنبه‌ش رو نداشته باشیم‌ها، نه. قضیه اینه که مغز ما، با این همه سال تکامل، یهو پرت شده وسط یه دنیای جدید که توش باید هر روز کلی اطلاعات رو پردازش کنه و با هزاران نفر در ارتباط باشه.

این روزا به هر پستی که نگاه می‌کنی، یا کلیک‌بیته یا یه تلاش عجیب و غریب برای جلب توجه. انگار همه دارن داد می‌زنن "منو ببین!" و برای این دیده شدن حاضرن هر کاری بکنن. حتی بعضی‌ها راحت قوانین اخلاقی ساده رو زیر پا می‌ذارن، فقط برای اینکه چندتا لایک بیشتر بگیرن.

یه مثال ساده میزنم. هممون با پدیده‌ی انحصارطلبی یا Monopolism آشنایی داریم. هممون پیامدهاش رو دیدم. اما فقط برای آشنایی بیشتر و اینکه با هم سر این مفهوم به تفاهم برسیم:

انحصارطلبی (Monopolization): روندی که در آن یک شرکت یا سازمان بزرگ، با استفاده از قدرت اقتصادی و مقیاس عملیاتی خود، رقبای کوچکتر را از بازار خارج می‌کند و کنترل کامل یک بازار یا صنعت را در دست می‌گیرد.

انحصار چندجانبه (Oligopoly): وضعیتی در بازار که در آن تعداد محدودی شرکت بزرگ (معمولاً بین ۲ تا ۵ شرکت) کنترل اکثریت بازار را در دست دارند. در این حالت، این شرکت‌ها به‌جای رقابت واقعی، معمولاً در یک تعادل استراتژیک با یکدیگر قرار می‌گیرند و عملاً بازار را بین خود تقسیم می‌کنند.

دقیقا اتفاقی که تو اینترنت امروز میوفته، همین بحث انحصاره. اینترنت امروز عملا در اختیار ۵ شرکت بزرگ دنیاست: متا، مایکروسافت، گوگل، اپل و آمازون.

اما این انحصار رو چطور میشه بهتر تجسم کرد؟ ۲۰ سال پیش و تو اوایل شهرت اینترنت، فضای اینترنت مثل یه شهر نسبتا بزرگ بود که توض پر از مغازه‌های کوچیک، کتاب‌خونه‌ها و کافه‌ها بود. این فضاها اغلب توسط اشخاص اداره میشدن و شما به انتخاب خودتون یه جا، یا چندجا رو مثل یه پاتوق انتخاب میکردید و وقت آزدتون رو اونجا میگذروندید.

این فضا گاها وب‌سایت‌های شخصی آدمها بود که خودشون مطالبشون رو مینوشتن و اونطور که دوست داشتن منتشر میکردن، یا بعضا شبکه‌های اجتماعی یکطرفه‌ی کوچیک مثل یاهو ۳۶۰، ای‌او‌ال و غیره بود. هر چند توی این فضا مشکلاتی وجود داشت، مثل تفاوت‌های فردی، تا تفاوت‌های ملیتی، اما در نهایت همه‌چیز به شخص خلاصه میشد. چیزی به اسم «وایرال» وجود نداشت و رقابت، معنای درست خودش رو داشت: آدمها واقعا تلاش میکردن تا دانش صحیح خودشون رو نشون بدن، واقعا برای تولید محتوا زمان میذاشتن و مطالبی مفید تولید میکردن!

(همین الان که دارم این مطلب رو مینویسم، یاد وب‌سایت میررضا قادری افتادم که مدتهاست بروز نمیشه. یادمه یه زمانی حس خوب اینکه چند ساعت برای نوشتن یه مطلب وقت گذاشته بودیم تا کیفیت بالایی بشه، انگیزه‌ی نوشتنمون بود).

تا اینکه یکروز اولین هایپر مارکت وسط شهر زده شد. یه هایپرمارکت به اسم فیسبوک. کم‌کم (ولی به سرعت زیاد) اتفاقات توی این شهر عوض شد و آدم‌ها یکجا جمع شدن. دیگه تقریبا کسی تو پاتوق‌ها نمیگشت و همه‌چیز، روی «روابط» متمرکز شد.

از اون روز تا به اینجا، سیر تغییرات کم و بیش مشخصه. خیلی از افرادی که جتی نمیدونستن اینترنت چیه، به لطف شبکه‌های اجتماعی وارد اون شدن، اما بدون اینکه بدونن، چه چیز مزخرفی پشتش قایم شده و چه سیاست‌هایی، اونها رو از دنیایی که بیرون اون هایپر مارکت هست، بیخبر نگه داشتن.

برای اونایی که هنوز درگیرن...

اگه شما هم مثل خیلی‌ها هنوز درگیر این فضا هستید و نمی‌تونید ازش دل بکنید، می‌خوام یه چیزی بهتون بگم: این فقط شما نیستید! قضیه خیلی فراتر از داشتن یا نداشتن اراده‌ست.

ببینید، شبکه‌های اجتماعی امروزی یه جوری طراحی شدن که مستقیم با مغز ما کار می‌کنن. اونا می‌دونن کدوم دکمه‌ها رو فشار بدن و چه عکس‌هایی، ویدئو‌هایی یا پست‌های وایرالی رو نشونمون بدن که ما نتونیم ازشون دل بکنیم. واسه همینه که خروج از این فضا به چیزی خیلی بیشتر از اراده نیاز داره. باید خودمون رو، نیازهامون رو، و البته ترس‌هامون رو عمیق‌تر بشناسیم.

برای من، ترک شبکه‌های اجتماعی یکی از بهترین تصمیم‌هایی بود که تا حالا گرفتم. حس می‌کردم گم شدم. گوشیم تمام زندگیم را کنترل می‌کرد، هیچ سرگرمی نداشتم و حتی تو بهترین اوضاع هم استرس و اضطراب داشتم. شروع کردم به دنبال جواب‌هایی گشتن و فهمیدم که رابطم با شبکه‌های اجتماعی و در کل اینترنت خیلی ناسالم شده.

وقتی از پلتفرم‌های مختلف که هر شب منو تو خودش می‌کشیدند بیرون اومدم (مهمترینش اینستاگرام، من هیچوقت تو تیک‌توک نبودم)، تونستم بهتر روی تحصیلات و کارم تمرکز کنم و سلامت روانم به طور قابل توجهی بهتر شد. همچنین وقت بیشتری برای گذروندن با خانواده و دوستام داشتم و حس آزادی از فشار مداوم برای نشون دادن تصویر کاملی از خود آنلاینم پیدا کردم. تمام اینها در نهایت به سه دلیل مهم برای خروج از شبکه‌های اجتماعی ختم شد:

حواس‌پرتی مداوم

هر بار که نوتیفیکیشنی می‌رسه، مغز ما طوری تربیت شده که بهش واکنش نشون بده، که این میشه یه چرخه بی‌پایان از چک کردن شبکه‌های اجتماعی و از دست دادن تمرکز روی کارهایی که باید انجام بدیم اتفاق میوفته. این حواس‌پرتی مداوم می‌تونه تمرکز روی کارهای مهم رو سخت کنه و در نهایت باعث کاهش بهره‌وری‌مون بشه.

اثرهای منفی روی سلامت روان

واضحه و بارها هم گفته شده که تحقیقات نشون دادن که استفاده زیاد از شبکه‌های اجتماعی می‌تونه احساس اضطراب، افسردگی و تنهایی رو بیشتر کنه. همچنین، شبکه‌های اجتماعی می‌تونن حس واقعی بودن رو هم خراب کنن، چون مردم معمولاً فقط نکات مثبت زندگیشون رو منتشر می‌کنن و این باعث میشه احساس ناتوانی و انتظارات غیرواقعی پیدا کنن.

رفرنس‌های علمی:

  1. D. Ostic et al., “Effects of Social Media Use on Psychological Well-Being: A Mediated model,” Frontiers in Psychology, vol. 12, Jun. 2021
  2. B. Keles, N. McCrae, and A. Grealish, “A systematic review: the influence of social media on depression, anxiety and psychological distress in adolescents,” International Journal of Adolescence and Youth, vol. 25, no. 1, pp. 79–93, Mar. 2019
  3. Google Scholar Search

از دست دادن حریم خصوصی:

پلتفرم‌های شبکه‌های اجتماعی کلی اطلاعات شخصی جمع‌آوری و استفاده می‌کنن که می‌تونه برای تبلیغات هدفمند یا حتی به شرکت‌های سوم فروخته بشه. ترک شبکه‌های اجتماعی می‌تونه کمک کنه تا دوباره کنترل اطلاعات شخصی رو به دست بیاریم.

یه امید بزرگ

ولی یه خبر خوب دارم براتون: اینترنت خوب هنوز زنده‌ست! فقط باید از این چندتا اپ محبوب بیایم بیرون و یکم بیشتر بگردیم. دنیای دیجیتال خیلی بزرگ‌تر از اینستاگرام و توییتر (X) و فیسبوک و تیت‌توک و غیرست.

برای کسایی که می‌خوان این راه رو برن، یه پیشنهاد دارم: اول از خودتون بپرسید "من واقعا چرا از شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کنم؟" بعد، و این مهم‌تره، از خودتون بپرسید "تو زندگی واقعیم چه چیزی می‌تونه جای اینا رو برام پر کنه؟"

تصمیم من برای خروج از شبکه‌های اجتماعی یه تصمیم یهویی نبود. یه سفر طولانی بود که از یه ترس ساده شروع شد و رسید به یه درک عمیق‌تر از رابطه‌مون با این دنیای دیجیتال.

یه سری مزایا هم دیدم توی این خروج:

تمرکز و بهره‌وری بیشتر

بدون حواس‌پرتی مداوم نوتیفیکیشن‌ها و فیدها، می‌تونستم بهتر روی کارهای مهم تمرکز کنم و بهره‌وری‌م رو بالا ببرم.

سلامتی روانی بهتر

ترک شبکه‌های اجتماعی می‌تونه منجر به کاهش احساس اضطراب، افسردگی و تنهایی بشه و همچنین تصویر بدنی و اعتماد به نفس بهتری رو به ارمغان بیاره.

روابط بهتر

بدون فشار دائمی برای نمایش یک تصویر عالی در فضای مجازی، می‌تونم بیشتر روی ساختن ارتباطای واقعی با آدمای دور و بر خودم تمرکز کنم.

چطور شبکه‌های اجتماعی رو کنار بذاریم؟

شروع کن به ارزیابی استفاده فعلیت از شبکه‌های اجتماعی. مثلا برای خودت بنویس که چقدر وقت صرف هر پلتفرم می‌کنی و ازشون چه استفاده‌ای می‌کنی. مشخص کن کدوم پلتفرم‌ها بیشتر حواست رو پرت می‌کنن یا انرژی منفی می‌دن و اونا رو برای ترک تو اولویت بذار.

بعد یک هدف تعیین کن، مثلا یه تاریخ رو مشخص کن که می‌خوای از شبکه‌های اجتماعی کناره‌گیری کنی و یه برنامه برای رسیدن به این هدف بچین.

بعدش یک دوره پاکسازی دیجیتالی انجام بده. تو این مرحله موثرترین راه برای ارزیابی دوباره استفاده‌ات از شبکه‌های اجتماعی، اینه که کاملاً از تکنولوژی‌های غیرضروری فاصله بگیری و به ذهنت استراحت بدی. بعد از این دوره، می‌تونی برگردی و با دیدی روشن‌تر بسنجی که آیا این تکنولوژی برات بیشتر سود داره یا ضرر، و تصمیم بگیری چطور/آیا دوباره اون رو به زندگیت راه بدی.

ولی از همه‌ی اینا مهمتر اینه که قدم‌های کوچیک برداری. اگه به‌ فکر ترک یکباره شبکه‌های اجتماعی حس خوبی نداری، یا فکر میکنی نمیتونی یهو کنارشون بذاری، سعی کن به تدریج استفاده‌ت رو کم کنی. شروع کن به محدود کردن زمانی که هر روز برای شبکه اجتماعی می‌ذاری و به تدریج کمش کن تا به هدفی که داری برسی.

و در نهایت فعالیت‌های جایگزین پیدا کن! به جای اینکه بی‌هدف تو اکسپلور‌ها بچرخی، به دنبال فعالیت‌های دیگه‌ای باش که برات شادی و رضایت ایجاد کنن و در واقع مغزت رو تشویق کنن. این می‌تونه هر چیزی مثل کتاب خوندن، پیاده‌روی یا گذروندن وقت با دوستان و خانوادت باشه. هرچند که کار سختیه، چون باید با حجم زیادی از دوپامین که شبکه‌های اجتماعی تزریق میکنن مقابله کنی!

واقعیت اینه که ترک شبکه‌های اجتماعی کار آسونی نیست و ممکنه زمان و تلاش بخواد تا به تغییراتش عادت کنی. اما با قدم‌های کوچیک و پیدا کردن فعالیت‌های جایگزین، می‌تونی کنترل زندگیت رو دوباره به‌دست بیاری و تغییرات مثبتی تو زندگیت ایجاد کنی.


به یاد و احترام اون روزای خوب اینترنت، روزایی که آزادی و کشف کردن معنی واقعی داشت، تصمیم گرفتم از این فضای بسته و تکراری بیام بیرون. شاید این یه قدم کوچیک باشه، ولی می‌دونید چیه؟ همه‌ی تغییرای بزرگ با قدم‌های کوچیک شروع میشن.

از این به بعد تلاشم اینه که توی وبسایت خودم فعالیت داشته باشم و در نهایت دنبال اجتماعات کوچکتر برای پیوست بگردم.

با آرزوی موفقیت